زندگي نامه استاد اميرخاني:
"اميرهنرايران"فرزند رستم ،يكه تاز خط نستعليق،استاد معظم غلامحسين اميرخاني ، رئيس انجمن خوشنويسان ايران ورئيس خانه هنر مندان ايران به سال ۱۳۱۸ ، در طالقان به دنيا آمد. پس از به پايان بردن دوره ابتدايي ، مدتي در بازار به كار آزاد پرداخت ، سپس به آموختن فن خط روي آورد و با ممارست فراوان در زمينه اين هنر سرآمد گرديد.
غلامحسين اميرخاني معتقد است: هيچ پديده، تبليغات و دعوتي نميتواند جاي هنر را بگيرد؛ ما از طريق بزرگان دنيا و انواع سبكها و طريقتها اين نكته را خوانده و شنيدهايم؛ اما حالا چرا باور نميكنيم و آنجا كه وقت تصميمگيري است و ضرورت ايجاب ميكند كه سهم شايستهاي براي امر بسيار مهم هنر و فرهنگ تخصيص دهيم، آن نگاه جدي و باورمند كمتر ملاحظه ميشود و ميبينيم، با توجه به نقش سختي كه براي مساله هنر در بودجهبندي كلان كشور تعيين ميشود، هنوز آن نقش حاشيهاي و نگاه تفنني به اين مسالهي فوقالعاده ارزشمند كه اصليترين بخش زندگي جامعه انساني است شده و يك امر فرعي و فانتزي تلقي ميشود؟
استاد خوشنويس و رييس انجمن خوشنويسان ايران در گفتوگو با خبرنگار بخش هنرهاي تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، علاوه بر اين سخنان پرحرارت، گفت كه نقش مربيگري و تربيتكننده بودن هنر بهطور غيرمستقيم و بااشتياق است؛ كسي كه ميخواهد از آن پديدهي ارزشمند بهرهمند شود، آثار بسيار موثر خود را در جامعه بهوجود ميآورد.
وي عامل شوقبرانگيز را همان زيبايي، جمال و جاذبهاي دانست كه در هنر هميشه وجود داشته و تاثير عميق آن در شخصيت انسان به گونهاي است كه اين ارتقاي بينش و وسعت نظر همراه با مطالعه مسائل هنري و برخورداري از اين آذوقهي معنوي، رشد و آثار خود را در انسان بهوجود ميآورد.عضو شوراي عالي خانهي هنرمندان ايران تصريح كرد كه با استخراج در تاريخ فرهنگ كشور خود در هر زمينهاي، به اين نتيجه خواهيم رسيد آن فرد اثرگذار و آبرومند كه براي تاريخ ما نقش و جايگاهي در دنيا تعريف كرده، بهطور حتم برخورداري قابل ملاحظهاي از مساله هنر داشته است و شخصيتش با توجه به اين بخش شكوهمند و با ارزش، توانسته جذابيت پيدا كند.
بهگمان اين هنرمند خوشنويس، كلام و هرگونه نمونه و اثري كه از انسان متفكر و با ذوق و انديشه ساطع شده، به هنر آميخته بوده است. در غير اين صورت، مطلب عاري از هنر كه مقداري جدي است، حتا اگر مطلب ارزشمندي باشد، در ميان جامعه و جوانان رقبت ايجاد نميكند.
اين نكته تجربهاي است كه سالها فعاليت و آموزش پيگير هنري اميرخاني را به آن واقف كرده است و اذعان دارد كه اين معنا را بهواقع تجربه كرده و انتظار ميرود كه مسوولان فرهنگ و هنر بهطور جدي در برنامههاي كشور ما نقش موثر خود را ايفا كنند.
[انسيه كريميان]
قرار نبود درباره خوشنويسى براى چندمين بار گفت وگو كنيم. زمينه گفت وگوى ما زندگى استاد خوشنويسى بود. به طور حتم خيلى چيزها بايد دست به دست هم دهند تا كسى هنرمند شود و در تاريخ هنر كشور خود جاودانه بماند. وقتى زندگى هنرمندان را بررسى مى كنيم. مى بينيم يك معلم، يك آدم و حتى يك اتفاق مسير زندگى آنها را تغيير داد و پاى شان را به عرصه اى كشانده كه قدم زدن در آن عرصه كار هركسى نيست. خيلى ها مى آيند، مى روند. مى آيند اما تاب ماندن ندارند. ولى كسانى كه مى مانند بزرگ انسان هايى هستند كه جاودانگى رازش را با آنها در ميان نهاده است.غلامحسين اميرخانى از آن دسته انسان هايى است كه آمده، مانده و حالا بخشى از پيكره خوشنويسى ايران محسوب مى شود.
«فى نفسه اهميتى ندارد كه كسى كى به دنيا آمده باشد و كجا ! اما ممكن است در اين جور اطلاعات و مصاحبه ها نكاتى پيش آيد كه عموميت داشته باشد. يعنى براى كسانى كه ميل دارند از تجارب تاريخى ديگران استفاده كنند و مى خواهند زندگى را با نگاه عميق ترى مورد ارزيابى و موشكافى قرار دهند، مفيد باشد.» اين را غلامحسين اميرخانى، استاد خوشنويسى، در پاسخ به نخستين پرسش من در گفت وگويى با همين عنوان مى گويد و ادامه مى دهد: «من در بهمن ماه سال ۱۳۱۸ ، در طالقان متولد شدم. دوران كودكى من مصادف مى شود با شروع جنگ جهانى دوم. اين دوران، براى تمام جهان دوران سخت و دشوارى بوده است. چه آنهايى كه درگير جنگ بودند و چه آنهايى كه در حاشيه جنگ قرار داشتند از تركش ماجرا در امان نبودند. در اين شرايط ايران هم دچار مشكلات زيادى از جمله قحطى و دشوارى رفت و آمد شد. ما خانواده فقيرى بوديم و تا حد زيادى تحت تأثير اين جريان قرار گرفتيم.»
از شغل پدر مى پرسم، مى گويد: «پدرم معلم بود. معلمى با همان سبك و شيوه قديم. بنيه اوليه مردم گيلان در صد سال پيش از نظر فرهنگى، توسط معلمان طالقانى پايه گذارى شد. طالقانى ها اهل سواد و مسائل فرهنگى بودند و اين يك رسم قديمى بود كه به گيلان و ديگر مناطق كشور بروند كه البته گيلانى ها هم پذيراى اين مسئله بودند.»
خانواده اميرخانى زمانى كه او پنج ساله بوده به تهران منتقل مى شوند. پس از اقامت يك ساله در تهران به يكى از روستاهاى اطراف قزوين و سپس به طالقان انتقال مى يابند. غلامحسين اميرخانى كلاس اول دبستان را در زادگاهش گذرانده است، اما معلم كلاس اول، اولين معلم اين خوشنويس نبوده است. وى معتقد است: «نقطه عطف زندگى من اين بود كه در حدود چهار سالگى توفيق پيدا كردم به مكتبى كه در آن زمان در زادگاه من به جاى مدرسه دولتى مرسوم بود، توسط معلم مهربان و اولين معلم من يعنى «مجتبى اميرخانى» راه پيدا كنم و باسواد شوم. با توجه به مهر و محبت اين معلم نازنين و رابطه عاطفى كه بين ما برقرار شده بود، من نه به عنوان اين كه بخواهم درس بخوانم، بلكه همراه او بودن بود كه پاى مرا به آن مكتب باز كرد.»
از همان حدود ۵-۴ سالگى ميل به نوشتن در فطرت غلامحسين اميرخانى به صورت يك تمايل شديد و تقريباً بدون اين كه قابل كنترل باشد، به وجود آمد. در اين دوره او روى ديوارهاى كاهگلى با تخته و هر چيز ديگرى كه به دستش مى رسيد، روى تخته هاى صيقلى شده نجارى يا روى تكه هاى حلبى مى نويسد. چنين ابزارهايى براى نوشتن حكايت از نبود كاغذ دارد.
اميرخانى از اين دوران چنين نتيجه مى گيرد: «هر كدام از ما آدم ها با توجه به محل جغرافيايى و فرهنگى كه در آن زندگى مى كنيم، روزنه اى در وجودمان به جانب زيبايى ها باز مى شود و ما به جانبش كشيده مى شويم. احساس مى كنيم به آن گرايش داريم و اين همان اولين روزنه و تأثيرى است كه از طبيعت مى گيريم. اولين روزنه و گرايش براى انسان خيلى مهم است و مى تواند دستاويزى باشد كه او را به سمت روشنايى سوق دهد. ممكن است ما در مسير آن عشق و علايق فطرى مان قرار نگيريم و در زندگى مسأله كار و معيشت مدار واقع شوند، اما آن روزنه مى تواند هميشه در دل ما باز باشد و به صورت يك جور تفنن گاهى اوقات فراغت مان را با آن بگذرانيم. به هر حال شايد شانس من بود كه به سمت نوشتن، از همان ابتدا راه پيدا كردم و ادامه دادم.»
خانواده اين خوشنويس پس از گذراندن كلاس اول، مجدد به تهران منتقل مى شوند. او دوره ابتدايى را در خيابان ظهيرالاسلام، مدرسه مسعود سعد مى گذراند و بعد از دوره ابتدايى به صورت شبانه ادامه تحصيل مى دهد.
از احساس غلامحسين اميرخانى هنگام ورود به تهران، به عنوان كسى كه كودكى اش را در شهر كوچكى مثل طالقان گذرانده، مى پرسم و او دلپذير بودن شهر تهران را در آن سال ها تصوير مى كند: «آن زمان تهران شهر دلپذيرى بود. تهران تمام جنبه هايى را كه در يك محيط پرتلاطم مى توانست وجود داشته باشد، بدون اين كه روح و فكر انسان را دچار دشوارى و پريشانى كند، دارا بود. در اين شهر درخت و آدم و اتومبيل به اندازه ظرفيتش وجود داشت. مردم، خانواده ها و فاميل همديگر را مى ديدند و فرصت داشتند به يكديگر ابراز عاطفه كنند. جنبه هاى عاطفى وجود و زندگى شان محو و كمرنگ نشده بود.» با اين حال ايشان دائم به زادگاهش رفت و آمد داشته و خودش را سرشار از طبيعت آن منطقه كرده است. او تهران ۴۰ ۵۰، سال پيش را با تركيبى از سنت در كنار مطبوعات، راديو و كتاب قابل قبول مى داند و آن سال ها را اين گونه به قضاوت مى نشيند: «اگر بخواهيم جامع الاطراف بودن موضوع را مبناى قضاوت مان قرار دهيم، به اين نتيجه مى رسيم كه بيشترين تعداد استادان برجسته و طراز اول معاصر در زمينه هاى مختلف تاريخ، ادبيات، موسيقى و... در اين دوران پرورش پيدا كرده اند. [البته مشكلات سياسى كه هميشه دامنگير ملت ما بوده است نيز قابل ذكر است]. ورود نهضت ترجمه و ورود مردم به دوران كتبى كمك بسيارى به بالا بردن سطح سواد و فرهنگ اين مردم كرد. دير آمدن چاپ در مملكت ما موجب شده بود كه ما هنوز دوران فرهنگ مكتوب را نگذرانده بوديم. شايد بعد از دوران جنگ جهانى دوم بود كه ترجمه هاى بيشتر فرانسوى به دست كسانى كه علاقه مند بودند رسيدند و اين مسئله رواج پيدا كرد و آگاهى بيشتر ملت ايران را به ارمغان آورد.»
با مرور كردن فضاى آن سال ها به سال ۳۲ مى رسيم. از استاد مى پرسم آيا كودتاى ۲۸ مرداد سال ۳۲ بر شما تأثيرى گذاشت «من آن زمان ۱۴ سال بيشتر نداشتم و در سن تشخيص نبودم اما به طور سطحى مسائل را مى ديدم.» وقتى از گرايش و علاقه ايشان در سال هاى بعد نسبت به مسائل سياسى سؤال مى كنم، مى گويد: «من هميشه به سمت مسائل سياسى گرايش داشته ام. چون كتاب مى خواندم و از همان دوران كودكى و دبستان علاقه مند بودم اما جويا بودن تشنگى براى شناخت بوده و هيچ گاه به سمت هيچ جريان حزبى كشيده نشدم.»
سال ۱۳۳۸ سالى است كه افتخار ورود غلامحسين اميرخانى را به عرصه خط و خوشنويسى، به طور جدى و حرفه اى، در خود دارد. در اين سال يكى ديگر از نقاط عطف زندگى اين خوشنويس شكل مى گيرد: «در سال ۱۳۳۸ به صورت حرفه اى به سمت خوشنويسى گرايش پيدا كردم و با انجمن خوشنويسان ايران و مرحوم «استاد سيد حسين ميرخانى» آشنا شدم. مكتب هنرى، اخلاقى و شخصيت پرجاذبه ايشان يكى از آن نقاط عطف ديگرى بود كه در زندگى من پيدا شد. «سيد حسين ميرخانى» در قدم گذاشتن من به اين راه تأثير زيادى داشت. شخصيت ايشان به لحاظ اخلاقى مرا جذب كرد. جوانان و نوجوانان تشنه محبت هستند و هرجا نشانه اى از اين احوالات ببينند، مجذوب مى شوند.»
اميرخانى درخوشنويسى بيش از هر چيز ادبيات موسيقى را شوق برانگيز مى داند و وقتى گفت وگويمان به رابطه بين هنرها مى رسد اين گونه ادامه مى دهد: «بين هنرها به خصوص هنرهاى شرقى، به ويژه در ايران، رابطه وجود دارد. اين هنرها همگى حول يك محور مى چرخند و يك مركز دارند. اما نام و جسم آنهاست كه با هم فرق مى كند. جوهرشان يكى است.»
آثار ادبى و موسيقى تأثير زيادى بر استاد امير خانى گذاشته اند. او با استادان موسيقى و ادبيات زيادى رابطه داشته است اما وقتى نام كسانى را كه بر او تأثير گذار بوده اند، مى پرسم، فقط به استادش مرحوم سيد حسين ميرخانى اشاره مى كند: «سيد حسين ميرخانى موسيقيدان بزرگى بود و كمانچه ايشان جزو كمانچه هاى تراز اول بود. اين را استاد بنان مى گفت و من خودم شخصاً از ايشان شنيدم.»
غلامحسين اميرخانى با محمد رضا شجريان همكلاس بوده اند و هر دو شاگرد سيد حسين ميرخانى.
غلامحسين اميرخانى مى گويد: «خوشنويسى ما بيشتر مديون دوران قاجار و صفويه است. بزرگترين خوشنويس ايران در خط نستعليق، ميرعماد است كه در دوران صفويه زندگى كرده و البته در دوران قاجار هم بزرگانى بودند كه در زندگى بنده و همنسلان من تأثير گذاشته اند.»
غلامحسين اميرخانى اكنون كمتر خوشنويسى مى كند و بيشتر مسئوليت كارهاى اجرايى مثل رياست انجمن خوشنويسان ايران همچنين رياست شوراى عالى خانه هنرمندان ايران را بر عهده دارد. به اعتقاد او «خانه هنرمندان مركز هنر و فرهنگ شده و با برنامه هاى متعدد و مختلفى كه هر ماه برگزار مى كند مى تواند چراغ روشنى باشد و با تقويت و پشتيبانى نقطه عطفى شود براى دورانى كه در آن زندگى مى كنيم.»
اميرخانى اين مسئوليت ها را خارج از تخصص خود مى داند اما به دليل احساس وظيفه پذيراى آنها شده است.
كوچك ترين تقديرى كه از اين هنرمند شايسته صورت گرفت، اعطاى نشان درجه يك فرهنگ و هنر به او در سال ۱۳۷۸ به او بود.